پری ها ، دلنوشته های یک دختر
دلنوشته هایی برای زنان و دختران ، اشعار عاشقانه و مطالبی برای دختران 
نويسندگان

شاید سالها بعد وقتی ببینمت تو را نشناسم ،شاید سالها بعد که مرا ببینی مرا نشناسی . شاید سالها بعد که از کنار هم گذشتیم فقط حس آشنایی قدیمی بینمان باشد ولی دلیل 

آشنایی مشخص نیست. شاید سالها بعد که بوی عطرت را استشمام کردم انگار از یک دنیای دیگر آمده ام که این بوی قدیمی برایم یادآور خاطراتی باشد که به یادشان نمی آورم

شاید تو پسر کشاورزی بودی که هر روز گندمها را درو می کرد و همیشه بوی گندم می داد و من دختر فرش بافی که رنگ به رنگ نخ در تار و پود گذاشته و بافته ام. 

شاید تو درخت سروی بودی در کنار نهری ، شاید من نهری بودم که پای سروی بلند روان بودم . 

شاید تو دشتی بودی پر از گلهای زیبا ، شاید من تک درختی تنها در میان دشتی پر از گل بودم .

شاید من پرنده ای بودم که در بالاترین شاخه درختی لانه داشتم، شاید تو درختی بودی که لانه پرنده ای در بلندترین شاخه اش داشت.

شاید من آسمان آبی بودم ، شاید تو تکه ابری بودی در آسمان آبی.

شاید سالها بعد وقتی همدیگر را ببینیم حس آشنایی قدیمی بینمان باشد...


برچسب‌ها: آشنا گندم فرش آسمان گل درخت پرنده
[ شنبه 22 شهريور 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سلام و عصر جمعه تون بخیر گل دخترای زیبا

تقریبا یه دوساعتی هست که توی حیاط نشستم و به صفحه کامپیوترم زل زدم و دارم سعی میکنم چیزی بنویسم. ولی تا مطلبی به ذهنم می رسه و شروع به نوشتن میکنم صدای زوزه و ناله سگ همسایه مون که دیوار به دیوار خونه ماست حواسمو پرت میکنه .  سگ بیچاره تازه بعد از کلی زوزه خودشو به در حیاط می کوبه انگار که داره کسی و صدا میکنه. چند بار به مادرم گفتم که به همسایه مون زنگ بزنم بگم این بی زبون گناه داره اخه چرا توی خونه تنهاش می زارید و چند روز یه بار بهش سر می زنید یا حیون نگه ندارید یا حقوقشو رعایت کنید . بعضی از حیونا از تنها موندن اونم چند روز می ترسن . تند رفتم ، نه ؟ خب آخه ناراحت سگ هستم. ولی مامان گفت نه زنگ نزن چون از بین همسایه ها فقط ما داریم زنگ می زنیم ممکنه ناراحت بشن ،گفتم خب لابد برای اونا اون حیون زبون بسته مهم نباشه ولی برای من مهمه.

اما مامان گفت هر وقت خودشون اومدن بهشون میگیم. این اتفاق قبلا هم افتاده بود یادمه چند ماه پیش چند روز پشت سر هم مثل یه بچه گریه می کرد یه روز که از سرکار برگشتم خونه دیدم مامان توی حیاط نشسته و ناراحته گفت این بی زبون یه بند از شب تا صبح گریه میکنه شاید گرسنه باشه ، بیا از روی دیوار بریم بهش غذا بدیم. گفتم مادر من یه چیزیی میگی ها . اولا اونا غذا دارن ، دوما من احتمال میدم که مریض شده باشه چون این زوزه گریه مانندش از گرسنگی نمیتونه باشه از بس انواع صداها رو در زمانهای مختلف داشته دیگه تقریبا می دونم الان چشه.

خلاصه زنگ زدم به همسایه مون که تو رو خدا بیایید این زبون بسته هلاک شد از بس گریه کرد. اونا هم چند ساعت بعد اومدن و صدای گریه سگ قطع شد، ولی برخوردی که داشتن مارو ناراحت کرد، انگار شاکی بودن از اینکه چرا صداشون کردیم. قدیما حقوق همسایگی خیلی بیشتر رعایت میشد. بگذریم...

اینکه ما علاقه داریم حیون خونگی نگه داریم خیلی خوبه ولی باید حقوق اونها رو هم رعایت کنیم درسته کشور ما مدافع چندانی برای حیونا علی الخصوص حقوق سگها و گربه ها نیست ، ولی خب خود ما که می تونیم رعایت کنیم.  به اینجای متن که رسیدم صدای سگ قطع شد . لابد داره استراحت میکنه تا دوباره انرژی بگیره و شروع کنه. دلم میخواست می رفتم پشت در خونه همسایه مون می نشستم و با سگشون حرف می زدم ازش می پرسیدم چرا بی تابی میکنه . دلش میخواد زنگ بزنم و بگم که حالش خوب نیست ؟ 

نادر دم در حیاط توی کوچه داره ماشینشو درست میکنه گاه گداری با سگ حرف میزنه و اونم ساکت میشه انگار به صداش گوش میکنه ببینه چی میگه ولی تا صدا قطع میشه دوباره شروع میکنه. رابطه نادر با سگها خیلی خوبه انگار اونا هم متوجه این علاقه اش میشن و به حرفاش گوش میکنند. خلاصه به نادر گفتم میشه بری جلوی در بشینی و باهاش حرف بزنی تا ساکت بشه .مغزم از بس صدای پارس توش هست جایی برای کلمات براش باقی نمونده . خندید گفت لطفا منو از این مورد عفو کن. من تاکی بشینم و حرف بزنم تا اون ساکت بشه ؟ بعدشم خودم کلی کار دارم یک ساعت دیگه هم هوا تاریک میشه و کارم نصفه می مونه .

از بابت نادر به نتیجه نرسیدم توی همین گیرو دار مامان صدام کرد برم پشت بوم . رفتم، میگه ببین سبزی خوردن هایی که کاشتم سبز شده . صدای پارس سگ یادم رفت و محو تماشای سبزی هایی که سرشون و از زیر خاک بیرون آورده و برای مامان دست تکون داده بودن شدم. مامان عاشق گل و گیاه هستش و هر چی دستش بیاد میکاره از هسته زردآلو بگیر تا البالو و دونه فلفل دلمه و فلفل.    حیاط مون پر از گلدون گل های مامانه و بقیه گل و گیاهاشو برده پشت بوم و یه بهشت کوچیک برای خودش ساخته. از صدای ناله سگ همسایه به گل و گیاه رسیدم. امروز هم روزی بود از روزهای خدا ، یه روز هیجان انگیز با صدای سگ همسایه که هنوز داره پارس میکنه.

 

لحظه هاتون پر از صداهای خوب 


برچسب‌ها: سگ همسایه بی تابی حیاط حقوق گربه گل پشت بوم زوزه
[ جمعه 5 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 24 صفحه بعد
.: Weblog Themes By موفقیت , انگیزه و علاقه در کسب درآمد :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ پری ها، ویژه دختران و زنان ایران زمین خوش آمدید
لینک های مفید
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 163
بازدید کل : 8053
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1